تاثیر ترتیب تولد بر شخصیت فرزندان

دوشنبه, 15 اردیبهشت,1399

بچه‌های اول ذاتا مدیرند

 

 

بزرگ‌ترین بچه بودن، یعنی مدیر بودن. خواهر برادران کوچکتر ناخودآگاه به کارهای خواهر یا برادر بزرگ‌شان نگاه می‌کنند که این باعث می‌شود بچه‌ی بزرگتر رهبر باشد. بچه‌های بزرگ‌تر همینطور می‌تواند خیلی کنترل کننده باشد که این موضوع در محل کار نکته‌ی مثبتی تلقی می‌شود. طبق آمارها، شانس مدیر برتر شدن بچه‌های بزرگتر ٪۲۴ بیشتر از بچه‌هایی است که بعد از آنها به دنیا می‌آیند.

بچه‌های اول کمال‌گرا هم هستند

طبق مطالعات، بچه‌های اول زود یاد می‌گیرند که چطور والدینشان را راضی و خوشحال کنند و این باعث ایجاد انتظاری در آنها مبنی بر اینکه باید استانداردهای بالایی را رعایت کنند می‌شود. این مسئله باعث می‌شود که بسیاری از فرزندان اول، کمال‌گرا و موفق شوند. همچنین ممکن است باعث وسواس کنترل هم بشود. اکثر رئیس جمهور‌های آمریکا و همینطور اپرا، بچه‌های اول هستند.

 

بچه های وسط حس میکندد نادیده گرفته میشوند

 

ایده‌ی «سندروم بچه‌ی وسط» برای توضیح احساس محرومیت بچه‌های وسط و اینکه این موضوع چطور شخصیت آنها را شکل می‌دهد مطرح شده. بچه‌ی وسط چون نه بچه‌ی اول است و نه آخر و درواقع یک جورهایی تکلیفش معلوم نیست و حس می‌کند که برای شناخته شدن و دیده شدن در رقابت است. این ممکن است باعث شود که گاهی اوقات زیاده روی کند. یا گاها آنها حس می‌کنند که در زیر سایه‌ی بچه‌ی بزرگتر زندگی می‌کنند. از بچه‌های وسط معروف می‌توان به ناپلئون، ارنست همینگوی و بریتنی اسپیرز اشاره کرد.

  بچه‌های وسط مهارت‌های اجتماعی قوی‌ای دارند

بچه‌های وسط در خارج از خانه توانایی معاشرت و مذاکره‌ی بسیاربالایی دارند. در واقع این قضیه به این دلیل است که آنچه می‌خواهند را بگیرند و به همین دلیل مجبور به بروز خلاقیت برای بدست آوردن خواسته‌شان هستند.

 بچه‌های آخر جذاب و جالب‌اند

از آن جا که آخرین بچه‌اند،عشق و محبت اضافی و الکی دریافت می‌کنند. کلی عشق، حمایت و توجه! این بدان معناست که بچه‌های آخر خیلی از خودشان راضی بوده و اعتماد به نفس‌شان برای دیگران مثال زدنی است. بچه‌های آخر لازم نیست برای خواهر یا برادر‌های کوچکشان الگو باشد و بنابراین می‌تواند راحت از زندگی‌ لذت ببرد. افرادی مانند کمرون دیاز، جیم کری و ادی مورفی مثال‌های فاحشی از بچه‌های آخر جذاب و جالب‌اند.

اما بچه‌های اخر می‌توانند موذی هم باشند

کسانی که خواهر و برادر کوچکتر دارند حتما حس کرده‌اند که آنها از زیر همه چیز در می‌روند. برای بچه‌های آخر نقش قربانی را بازی کردن خیلی راحت است. کوچک‌ترین بچه‌ها معمولا تمایل به وابسته بودن دارند. بچه‌های بزرگتر معمولا راه را هموار می‌کنند و بچه‌های آخر راحت‌تر می‌توانند هرآنچه که می‌خواهند را بدست بیاورند. این مسئله باعث می‌شود که این بچه‌ها کمی لوس شده و خیلی مناسب زندگی خارج از منزل نباشند.

تک بچه، شبیه بچه‌ی بزرگ‌تر است

مانند بچه‌های اول، تک بچه‌ها هم کلی توجه از والدین‌شان دریافت می‌کنند. تک بچه‌ها بلند پرواز بوده و اغلب دستاوردهای زیادی دارند چرا که حس می‌کنند براورده کردن انتظارات پدر و مادرشان وظیفه‌ی آنهاست. علاوه براین چون کسی هم سن و سال خودشان را ندارند که با او وقت بگذرانند، معمولا اهل مطالعه و رقابت می‌شوند. از تک بچه‌های معروف می‌توان النور روزولت و ایزاک نیوتن را نام برد.

 

تک بچه ها با بزرگتر ها راحت تر کنار می آیند

چون تک بچه‌ها همبازی ندارند، خودشان باید بچگی کردن را یاد بگیرند که این می‌تواند بدون وجود بچه‌ای دیگر برایشان قدری دشوار باشد. به همین دلیل هم آنها معمولا کمی از سن و سال خودشان بزرگ‌تر بوده و از وقت گذراندن با بزرگ‌ترها بدشان نمی‌آید و در واقع کنار آنها رشد می‌کنند.

دوقلوها به حس همدردی شناخته می‌شوند

گاهی مردم حس می‌کنند دوقلوها تله پاتی دارند یا توانایی دارند تا احساسات دیگری را حس کنند. با اینکه مدرکی که از تله پاتی حمایت کند وجود ندارد، اما به دلیل نزدیکی دوقلوها بهم آنها حس همدردی بیشتری با یکدیگر دارند. این به این دلیل است که دوقلوها با یکدیگر پیوند داشته و بیشتر از خواهر و برادرهای معمولی با یکدیگر وقت می‌گذرانند و به همین دلیل درک درستی از احساسات یکدیگر در خودشان توسعه می‌دهند.

  اما دوقلوها یک رگ رقابتی هم دارند

 

کلا خواهر و برادرها می‌توانند رقابتی باشند. اما نزدیکی بیشتر در دوقلوها باعث می‌شود که حد رقابت هم بالاتر برود. از طرفی هم افراد دیگر به طور طبیعی دوقلوها را باهم مقایسه می‌کنند حتی اگر قصد مقایسه و قضاوت هم نداشته باشند. در برخی موارد، دوقلوها خود را از یکدیگر جدا می‌کنند تا برای خودشان هویت فردی‌ای جدا درست کنند.

 

شما فرزند چندم هستید؟

نظر خود را درج نمایید